پرنیانی در ولایت افق

لبیک یاخامنه ای,لبیک یاحسین است,ماباولایت زنده ایم,تازنده ایم رزمنده ایم

پرنیانی در ولایت افق

لبیک یاخامنه ای,لبیک یاحسین است,ماباولایت زنده ایم,تازنده ایم رزمنده ایم

حضرت قاسم وامام حسین علیه السلام

حسن ایزدی | چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ | ۱ نظر

     

.

🌷امام حسین دید شب عاشورا قاسم داره بال بال می‌زنه، صدا زد: عزیز برادرم، چی شده عمو؟

گفت: عمو داری به همه وعده‌ی شهادت میدی، خیال قاسم رو راحت کن من هم تو رکاب تو شهید میشم یا نه؟

🌻ابی‌عبدالله فرمود: قاسمم شهادت نزد تو چگونه است؟

شک نکرد، درنگ نکرد، فکر نکرد.

🌹گفت: عمو شهادت برا من اَحلی مِنَ العَسَل، تا این جواب رو داد، دیدن عمو بغلش رو باز کرد، گفت:بیا تو بغلم عمو، آروم در گوشش گفت: فردا تو رو می‌کشند، اما قاسمم کشتن تو با بقیه فرق داره، صدا زد عزیز دلم فردا تو رو به بلای عظیمی می‌کُشند.

.

⚫این بلای عظیم چیه؟

بیا با هم بریم توی میدون، وارد شد شروع کرد رجز خوندن: إن تُنکِـرونی، من رو منکر میشید؟، فأنـا ابـن الحـسن، من پسر حسنم

.

⚫ارزق شامی بچه هاش رو فرستاد،دونه دونه قاسم با یه ضربه اونا رو به درک واصل کرد.

ازرق دید کار داره خراب میشه، حیثیت خودش و طایفه‌اش زیر سؤال میره،اومد جلو،

قاسم ازرق شامی رو هم به درک واصل کرد،

اینقدر از دشمن کشت، دیدن مبارزه تن به تن فایده نداره، چند نفر به یک نفر فایده نداره

.

⚫می دونی چه کردند؟

یه نفر گفت: مگه نمی‌بینید سپر نداره، مگه نمی‌بینید جوشن نداره، مگه نمی بینید پاش به رکاب نمی‌رسه،

گفت:دورش حلقه بزنیم محاصره اش کنیم، همه دامن هاشون رو پر سنگ کردند،

سنگ بارانش کردند، تیر بارانش کردند، قاسم چه کرد؟

لشکر رو به هم ریخت، یک مرتبه با نیزه به پهلوش زدند، این نوجوان از بالا رو زمین افتاد، افتاد زیر سُم اسب ها، هی صدا می‌زد: عمو به فریادم برس،

یا حـسـیـن....

.

⚫بلای عظیم رو برات معنی کنم،

اگه باباش تو مدینه تیرباران شد، بدنش بدن بی‌جان بود، اما این نوجوان هنوز زنده بود،

اگر عموش حسین بدنش زیر سُم اسب ها رفت دیگه سر به بدن نبود، اما قاسم زنده زنده زیر اسب ها، گفت:آخ عمو....

.

🌷ابی عبدالله عین باز شکاری خودش رو رسوند گرد و خاک خوابید، یه نگاه کرد دید بچه داره پاهاش رو روی زمین میکشه،

میگه عمو استخون هام شکست.

.

🌻می‌خوام یک حرفی بزنم از امام زمان عذر می‌خوام.

میگن: ابی عبدالله قبل از اینکه قاسم بره به میدان اونو به سینه چسبوند، پاهاش از روی زمین بلند شد، اما وقتی می‌خواست بدن رو برگردونه قاسم رو به سینه چسبوند، قاسم پاهاش به زمین کشیده می‌شد،

.

🌹حسین سینه‌ی سالمش رو گذاشت رو سینه‌ی شکسته قاسم، شاید حسین یاد اون شبی افتاد که تو مدینه خودش رو انداخت رو سینه‌ی شکسته مادر،

یا زهـرا....

قاسم زیر سُم اسب ها دیگه صداش در نمی‌اومد،

تو بجاش بگو: یا حـسـیـن....

.

.

📚 منـبـع: لهوف، سید ابن طاووس؛ منتهی الامال، شیخ عبّاس قمی

.

@Baghiatalahhttps://instagram.com/p/9EgnbWwRpc/ 

  • حسن ایزدی

نظرات  (۱)

خواب دیدم که شدم زائر
بین الحرمین...


صبح گفتم به خودم هر چه
صلاح است حسین...


آرزوی حرمت کرد مرا دیوانه...


انت مولا و انا...! 
هرچه صلاح است حسین...

السلام علیک یا ابا عبدالله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی